اکنون که نخستین دورۀ جایزۀ «زنان در علم» به ابتکار دفتر مشاور وزیر در امور زنانِ وزارت علوم و همکاری دیگر نهادها و مؤسسات علمی و فرهنگی کار خود را به پایان رسانده است، جا دارد بار دیگر این پرسش را مطرح کنیم که چرا پرداختن به نقش زنان در علم مهم است، و چرا باید توجه ویژهای به این مقوله صورت گیرد. آیا توجه خاص به نقش «زنان» در علم در تعارض با روحیۀ علمورزی و پژوهش نیست که طبق آن آنچه در قلمرو علم مهم است دستاوردها و سهم افراد در پیشبرد مرزهای دانش، فارغ از جنسیت، باورها، قومیت و دیگر عوامل فردی و بیرونی، است؟
پرداختن ویژه به سهم و نقش زنان در علم و حساس کردن افکار عمومی به این موضوع میتواند دلایل و انگیزههای متعددی داشته باشد و همین دلایل است که سبب میشود در برنامههای دانشگاهی، آموزشی و ترویجی بسیاری از کشورها و سازمانهای بینالمللی توجه ویژهای به این امر صورت گیرد. اطلاع یافتن از سهم زنان در پیشبرد علم برای دختران دانشآموزی که در حال بررسی علائق خود و انتخاب آیندۀ شغلیشان هستند از اهمیت فراوانی برخوردار است. آنان از این طریق درمییابند که روی آوردن به فعالیتهای علمی میتواند به عنوان یکی از گزینههای پیش رویشان مطرح باشد و علمورزی کاری مردانه نیست که تنها در محیطهایی مردانه دنبال شود. نگرشِ مثبتِ نهادینهشدۀ زنان به علم میتواند به شکل طبیعی به فرزندان و نسلهای بعدی نیز منتقل شود.
از سوی دیگر، توجه ویژه به نقش زنان در علم علاوه بر آنکه نام و دستاوردهای کسانی را برجسته میکند که معمولاً توجه کمتری به آنان در رسانههای عمومی میشود، فرصتی است برای دامن زدن به بحثهای عمومی دربارۀ مشکلات و موانع فرهنگی و ساختاری موجود بر سر راه مشارکت بیشتر زنان در علم. آمارها نشان میدهد که حدود نیمی از دانشجویان کشور دخترند، در حالی که تنها حدود ۱۷ درصد از اعضای هیئت علمی دانشگاهها را زنان تشکیل میدهند. این عدم تقارن نشانۀ وجود موانعی فرهنگی، ساختاری و سیاستی بر سر راه فعالیت علمی زنان است. بحث دربارۀ چنین موانعی و اندیشیدن به راهحلهای ممکن آن از منظرهای گوناگون میتواند از دیگر ثمرات توجه ویژه به نقش زنان در علم باشد.
نکتۀ دیگر به محتوای پژوهشهای علمی و دانشگاهی مربوط است. توجه به نقش زنان در علم میتواند انگیزهای باشد برای پرداختن به این موضوع که تا چه حد پژوهشهای علمی و دانشگاهیِ انجامیافته در کشور ما در جهت حل مشکلات واقعی و روزمرۀ زنان بوده است. آیا حضور بیشتر زنان در رشتههای علمی مختلف نباید منجر به توجه بیشتر به مسائل خاص زنان در محیطهای دانشگاهی و تلاش برای یافتن راهحل برای این مشکلات شود؟ آیا در کشور ما زنان علمورز و دانشگاهی توجه ویژهای به مشکلات خاص زنان دارند؟
و سرانجام اینکه میتوان به بهانۀ تقدیر از زنان شاخص در علم به مقولۀ سیاستگذاری علم و فناوری نیز پرداخت. زنان دانشگاهی تا چه حد در سطوح بالای تصمیمگیری و سیاستگذاری علم و فناوری در کشور دخیلاند و تا چه اندازه نقطهنظرات آنان در تصمیمهای این حوزه دخالت داده شده است؟ بیگمان در راه ارتقای شغلی و حرفهای زنان دانشگاهی موانع و سقفهایی شیشهای وجود دارد که اگرچه در نگاه اول ممکن است به چشم همه نیاید، ولی در واقع حرکت آنان را در مسیر علمورزی کند میکند، موانعی که ممکن است در برابر همکاران مرد دانشگاهی وجود نداشته باشد. تا زنان خود در عرصۀ سیاستگذاری علم و فناوری دخالت و حضوری معنادار نداشته باشند، نه این موانع به رسمیت شناخته خواهد شد و نه برای رفع آنها اقدامی صورت خواهد گرفت.
امید است برگزاری برنامههایی همچون اهدای جایزۀ زنان در علم سبب به رسمیت شناخته شدن سهم زنان در علم، تسهیل مشارکت آنان در برنامههای علمی، جلب نظر دانشگاهیان به مسائل خاص زنان و جلب توجه افکار عمومی به این موضوعات شود. استقبال خوب اعضای هیئت علمی زن از این جایزه و مشارکت بالای آنان نشان از آن دارد که میتوان با تداوم چنین برنامههایی به اهداف فوق دست یافت. اگرچه بررسی پروندههای ارسالی نشان میدهد که زنان علمورز در ایران در بسیاری موارد درگیر مشکلات عمومی نظام دانشگاهیاند، مشکلاتی همچون تأکید بیش از حد بر نگارش مقاله، پراکندهکاری، کمتوجهی به کیفیت تولیدات علمی و در عوض بها دادن بیش از حد به کمیت و کمارتباطی پژوهشهای انجامیافته با مسائل و مشکلات کشور. در برخی حوزهها، بهویژه حوزههای مربوط به علوم انسانی، نیز فاصلۀ قابلتوجهی میان زنان پژوهشگر داخلی با استانداردها و سطوح بینالمللی وجود دارد که اصلاح این امر نیازمند اتخاذ تدابیری اساسی است.
در پایان، بر اساس تجارب کسبشده از برگزاری نخستین دورۀ جایزۀ «زنان در علم» پیشنهادهایی زیر مطرح میشود که امید است توجه به آنها بتواند در بهبود وضعیت فعلی مؤثر باشد. لازم است در سطوح سیاستگذاری علم و فناوری، از طریق حضور بیشتر زنان، توجه ویژهای به رفع دشواریهای موجود بر سر راه جذب و ادامۀ فعالیت علمی زنان در دانشگاهها و مراکز پژوهشی صورت گیرد، و با حمایت مراکزی مانند صندوق حمایت از پژوهشگران یا دیگر نهادها و بنیادهای ذیربط تسهیلات بیشتری در اختیار زنان دانشگاهی قرار داده شود. همچنین لازم است زنان دانشگاهی خود دست به تشکیل شبکهها و حلقههایی علمی بزنند، حلقههایی که در آنها هم به مسائل خاص زنان دانشگاهی پرداخته شود، هم با اقشار مختلف مردم و مطبوعات تعامل صورت گیرد و هم مشکلات خاص زنان شناسایی و به عنوان موضوعات تحقیق به دانشگاهها معرفی شود. توجه به سطح دانش و نوع نگرش زنان غیردانشگاهی به علم و فناوری نیز مقولۀ مهم دیگری است که زنان دانشگاهی میتوانند در ارتقای آن بکوشند. و سرانجام اینکه همۀ مراکز، نهادها و شوراهای تصمیمگیری نیز لازم است توجه به تعادل جنسیتی را در انتخاب اعضا مد نظر قرار دهند تا از این راه تصمیمهای اتخاذشده تناسب بیشتری با وضعیت زنان جامعه داشته باشد.