تهران
به نام یزدان پاک ،برترین معلم ،عالم و آدم
آنچه موجب آمدن من به میان این جمع و دیدار با شما عزیزان شده ، عنوان فخر آفرین تعلیمات عشایری ، تحت مدیریت معلمی بزرگ به نام آقای محمد بهمن بیگی بوده.
پس باید فقط از تعلیمات عشایری بگوییم نه از مصلحت وسایر مسا ئل و چون محمد بهمن بیگی زنده ی تاریخ است از کلمه ی مرحوم که مخصوص مردگان است در کنار اسمش خودداری میکنم .
من از صمیم قلب از بانیان این جلسه که بی شک ، تداومش ، موجب ترقی نسبی برای ملت ایران خواهد بود سپاسگذارم ، زیرا اطمینان دارم اگر پیوسته نیکان حقیقی را ارج نهیم روزی به جایی خواهیم رسید که واژه ی شرم آوری همچون (تحریم )را به ما نسبت نخواهند داد و این میسر نگردد جز با دست تو ای معلم .
شاید بگویی که من علم را تدریس میکنم اما عرصه ی اجرا نیست ،اما بدان که عرصه ساز حقیقی برای اجرا ی علم هم معلم است ،پس برخیز ای معلم تا واژه شوم و ویرانگر تعطیلات را از زندگی حذف کنیم زیرا ما راه نرفته بسیار داریم و (فردا خیلی دیر است).
باز هم مدسه و تو ای معلم میگویم
مدرسه با حاصل علم ،دقیقآ محصولی ضد استبداد تحت عناوین مختلف دارند .
ومدرسه با حاصل مدرک بدون علم روز عرصه ساز جولان مستبدین است ولاغیر .
ای کاش جناب وزیر آموزش وپرورش و همه ی مدرسین دانشگاههای کشور که از بیسوادی پایه ای دانشجویان خود رنج میبرند حضور داشتند
از نحوه ی تعلیمات عشایری و ذره ای از نحوه ی عملکردش میگویم تا شاید برای امروزیان موثر باشد
خدایا تو میدانی که :راست میگویم از گفته ی خود دلشادم
اما از کجا بگویم؟ درد دردمندان دوران تهیدستی را بیان کنم یا از نداشتن ها و شاهکارهای نداران با دست تهی و حماسه آفریدنشان ؟!
آن هم حماسه پدیده ای که تاریخ نمیتواند ندیده اش بگیرد زیرا حماسه ی به نام تعلیمات عشایری در تاریخ ایران و جهان ماندنی خواهد بود .
پس میگویم اما راست ودرست ، یعنی آنچه که به عینه دیده ام و در این مسیر قدم زدم
از کنفرانس دانش آموزان عشایری میگوییم که بی تردید برترین سبک آموزش سخنوری و تدریس عملی علم به سازندگان فرداست .
وقتی دانش آموز عشایری با اعتقاد قوی ، آموخته ای از خانواده و معلم عاشورا را عنوان خویش برمیگزیند و میگفت(منم حسین ابن علی ) و در همین راستا دفاع از حق را بیان میکرد همه ی دانش آموزان باور میکردند که باید مدافع حقوق خود و انسانها باشند
و مستمعین کنفرانس هم خود را در صحرای کربلا احساس میکردند .
یا میگفت منم کوروش شاه ایران شاه جهان ،منم داریوش منم آرش کمانگیر منم آریو برزن و…
از جمع و تفریق و ضرب و تقسیم دانش آموزان ابتدایی میگویم: که در قیاس امروزی فقط ماشین حساب اما بدون درک ، میتوانست رقیب دانش آموزان عشایری باشد آن هم در حالی که حداکثر امکان آموزشی مدرسه یک تخته سیاه بیرنگ و کمی گچ تحریر بود.
از مشاعره میگویم :دانش آموز ابتدایی همکلاسی ها را به مبارزه دعوت میکرد .
وقتی میگفت(سلام من به خوزستان پیام من به سامانش )
یا میگفت ( چو ایران نباشد تن من مباد بدین بوم وبر زنده این تن مباد ) وطن پرستی را در شنوده چنان نهادینه میساخت که گویی در حال پرواز به آسمان خوشبختی است .
از خواندن درس فارسی میگویم: با اشارات متناسب و مفسر گونه ،هر شنونده ای ولو بی سواد معنی مطلب را کاملآ میفهمید و جالب تر کلماتی آنکه فهم معنایشان مشکل بود ولی با نقل کلمات هم خانواده آسان میگردید مثل الزام ـ ملزوم ـ لازم
از حاصل کار بگویم و قبولی اما حقیقی، نه به منظور بالا بردن آمار .
مردودی واژه شرم آوری بود که در باور دانش آموزان نهادینه میشد و شرم آور تر از آن قبولی با نمره کمکی بود
از واسطه گری میگویم که: هیچ جایگاهی نداشت حتی برای مقامات بالاتر .
اما از سایر جوانب:
از پاکدامنی معلمان:مدیر کل سیستم آموزش دانشسرا ،این مهم را در باور معلمین نهادینه کرده بود که زن ودختر آبادی خواهر و مادر توست ای معلم .
از ساعت کار بگویم: چون وا ماندگی خود را در قیاس جهانی درک کرده بودیم و رقابت سالم را عین ضرورت میدانستیم ،طلوع و غروب خورشید حداقل زمان فعالیتمان در روز بود و واژه تعطیلی تقریبآ برای فعالان معنی نداشت .
از حرمت معلمی بگویم: به حق که فراتر از تصور امروزیان اما معلم یعنی آن که مدیر کل و بازرس از ابتکار سالانه ی او درس می آموخت .
بله: همان معلمانی که از ۹۴ دانش آموز سال آخر یک دبیرستان عشایری ،۹۱ نفر از دانش آموزانشان توانستند کلیه ی رتبه ها ی دانشگاهای کشور را به ترتیب از یک به بعد به خود اختصاص دهند و نفر اول کشور بعد از ۹۱ نفر ازدبیرستان عشایری بود.
البته شما میتوانید این سخن را غلو و افسانه و مدح تصور کنید زیرا فراتر از باور هاست اما بدانید که حقیقت محض است و هزار بار افسوس که مرگ این نهاد در عنفوان جوانی فرا رسید .
شاید باور نکنید که در این نهاد،معلمی که امتیاز بیشتری داشت به مناطق محروم ترو نیاز مند تر میرفت آن هم با افتخارو غرور . مثلا معلم موفق بویر احمدی به کردستان میرفت .
اما ماشین نداشتیم چون جاده نداشتیم ،رادیو و تلوزیون و روزنامه و تلفن و ماهواره و اینترنت نداشتیم اما حافظه ای سالم ، دلی شاد و امیدوار داشتیم برق را در جاهای دیگر دیدیم اما در وصف ادیسون برترین کنفرانسها را میدادیم .
وقت کوتاه است وسخن بسیار .
از کانال ۲سیما سخت گله مندیم که با این همه داشته ،چرا با پخش فیلمی آنچنانی در مورد عشایر ایران ،همه ی مطلعین از مطلب را غمگین نمودند با تشکر مجدد حسن حسینی موردراز از استان کهگیلویه و بویر احمد